زخمهاتو پنهان کن ، اینجا مردم زیادی بانمک شدن !
باران کـه میبـارد...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود..... راه می افـتم ... بـدون ِ چـتـر ... من بـغض می کنـم .... آسمـان گـریـه .. صبر کن سهراب! آری… تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است! اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست… صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند… وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند ! ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی ست… دل خوش سیری چند صبر کن سهراب… گفته بودی قایقی خواهی ساخت ! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم… یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ی رنگین کمان هاست چه دنیای ساکتی … دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمیکند … بی گمان همه شکسته اند حقـایق گــاهى وقتــا توى شوخى پیــدا میشه!! امـا خیلى احمــقانه ست اگه فکــر کنیم آدمهـــــا توى شوخی ها دلشـــون نمیـــــشکنه سخت بود فراموش کردن کسی که با او ، همه چیز و همه کس را ، فراموش میکردم …
Design By : nightSelect.com |